
تصویر نسل جوان در فیلمهای مسعود کیمیایی
1401/10/19
بهتازگی دو فیلم «رد پای گرگ» و «تجارت»، از ساختههای مسعود کیمیایی، در پلتفرم «فیلمنت» منتشر شدهاند. به این مناسبت نگاهی به تصویر نسل جوان در سینمای این فیلمساز بزرگ در سه دهه اخیر انداختهایم.
به گزارش فیلمنت نیوز، یکی از اتهاماتی که منتقدان مسعود کیمیایی به او وارد میدانند، دور شدن تدریجی او از جامعه و فیلمسازی در فضایی است که دیگر ارتباط چندانی با جامعه روز ندارد. این درحالی است که در دهه 50 کیمیایی را بهعنوان فیلمسازی میشناختند که نبض جامعه را در دست دارد و فیلمهایی همراستا با شرایط روز میسازد. فارغ از اینکه چنین انتقادی تا چه حد پذیرفتنی است، میتوان به این نکته اشاره کرد که، از ابتدای دهه 70، کیمیایی تلاش آشکاری برای واردکردن نمایندگان نسل جوان به آثار خود انجام داد. شروع جدی این جریان را میتوان در همین دو فیلمی ردیابی کرد که بهتازگی در پلتفرم فیلمنت در دسترس علاقهمندان به سینما قرار گرفتهاند.
دوره اول: 1370-1378
در فیلمهای کیمیایی در دهه 60 کمتر نشانهای از حضور جدی نسل جوان مشاهده میکنیم. دو فیلم آخر او در این دوران («دندان مار» و «گروهبان») اولین نشانههای تغییر را نشان میدهند. اگر شخصیتهای اصلی این دو فیلم بهعلت پایبندی به اصولشان در دل دنیایی تغییریافته، آدمهایی از گذشته بهنظر میرسند، شخصیتهای نوجوان این دو فیلم (هر دو با بازی شاهد احمدلو) نمایندگان آینده هستند. با این وجود، تمرکز کماکان بر همان شخصیتهای همیشگی دنیای کیمیایی بود.
در «رد پای گرگ» هم تمرکز بر شخصیتی از دوران گذشته (رضا با بازی فرامرز قریبیان) است. با این وجود شخصیتهای نسل جوان در این فیلم حضور پررنگتری دارند. دو شخصیت نگین و داریوش (بهترتیب با بازی نیکی کریمی و علیرضا ریاحی) نمایندگان نسل جدید هستند که باید از الگوها و اصول نسل گذشته درس بگیرند. کیمیایی مشخصاً هنوز از همان اصول شخصیتهای مسنترش حمایت میکند و شخصیتهای جوان تا جایی قابلپذیرش هستند که از رفتار آدمهای مسنتر الگوبرداری کنند.
این روند در «تجارت» هم ادامه مییابد. البته اینبار، برخلاف «رد پای گرگ» شخصیت جوان (با بازی آرش یغمایی) در بخشی از فیلم در مقابل نصیحتهای پدرش مقاومت میکند اما در نهایت روابط پدر و فرزندی بر اختلافات غلبه کرده و پسر جوان میفهمد که درس زندگی را باید از پدرش بیاموزد. شاید دیالوگ زیر که بین سیاوش و پدرش ردوبدل میشود، بازتابی از مسیری باشد که در کل فیلم شاهدیم:
«سیاوش: بهترین دوره زندگیم، نه پدر داشتم، نه مادر. ده سال فقط تو نامه سراغم رو گرفتین. حالا، به قول رضا، تو این دیکته چند ساله، چند تا غلط داشتم؟
پدر: تو عاشق دختری شدی که میگه نمیدونم بچهم پدرش کیه. این دیگه دیکته میخواد؟ این غیرت میخواد!»
در فیلمهای بعدی کیمیایی (تا قبل از «اعتراض») اصول گذشته کماکان قابل ردیابیاند اما دیگر خبری از شخصیتهای سنوسالدار (بهعنوان قهرمانان اصلی) نیست. در «ضیافت» با گروهی از جوانان روبهروییم که قدر رفاقتهای گذشتهشان را میدانند و در مشکلات کنار هم میایستند. در «سلطان»، شخصیتی نوجوان (با بازی پولاد کیمیایی) حضور دارد که ادامهدهنده راه شخصیت اصلی (با بازی فریبرز عربنیا) بهنظر میرسد. در «مرسدس» هم با چند شخصیت جوان روبهروییم که در چنگال سرمایهسالاری اسیر شدهاند و سعی میکنند خودشان را از این منجلاب بیرون بکشند.
«اعتراض» شروع دوران جدیدی از فیلمسازی کیمیایی است. در این فیلم، بهشکلی مستقیمتر از آثار قبلی او به وقایع روز اشاره میشود و با تقابل دو نسلی روبهرو هستیم که اینبار قرار نیست لزوماً یکی، بهطور قطعی، بر دیگری برتری داشته باشد. دوربین کیمیایی کماکان بیشتر بهدنبال شخصیت همیشگیاش (اینبار با بازی داریوش ارجمند) است اما سعی میکند به جوانها هم نزدیک شده و دغدغههای سیاسی و اجتماعیشان را (ولو در مواردی با لحنی ظاهراً هجوآلود) به تصویر بکشد. اشاره به وقایعی همچون حادثه 18 تیر 1378 و تأثیر آن بر نسل جوان، نشاندهنده تلاش جدیتری از سوی کیمیایی برای بازتاب تصویری همدلانه از این نسل است.
دوره دوم: 1383-1388
بعد از حواشی فراوان و پنج سال دوری از سینما، کیمیایی با فیلم «سربازهای جمعه» به عرصه فیلمسازی بازمیگردد. «سربازهای جمعه» نشاندهنده انباشت ایدههایی در ذهن کیمیایی است که سعی میکند همه را از طریق یک فیلم سینمایی منتقل کند و همین به ساخت فیلم آشفتهای منجر میشود که ارتباط آن با وقایعی همچون فشارهای واردشده بر جریان روشنفکری و ماجرای قتلهای زنجیرهای را بهسختی میشود تجزیه و تحلیل کرد. چهار شخصیت این فیلم هم گرچه متعلق به نسل جوان محسوب میشوند اما رفتارهایی درست مثل شخصیتهای همیشگی کیمیایی از خود نشان میدهند و شباهت چندانی به نسل جوان روز ندارند.
اما مختصات دنیای این دوره از سینمای کیمیایی با فیلم بعدیاش تثبیت میشود. «حکم» نشاندهنده دنیایی جنونآمیز و بیمنطق است که در آن اتفاقات عجیبی رخ میدهد. اگر آشفتگی در «سربازهای جمعه» بهواسطه ایدههای پرتعداد کیمیایی و لزوم طرح سریع آنها رخ داده، اینبار اوضاع کنترلشده و دیوانهوار بودن این دنیا آگاهانه بهنظر میرسد. در اینجا هم بحث تقابل نسلها پیش کشیده میشود اما کیمیایی، شاید بیش از همیشه، همراه و همدل شخصیتهای جوانی میماند که میخواهند جایگاه خود را در این جهان آشفته پیدا کنند. کیمیایی اینبار بهخوبی توانسته دریافت خود را از شرایط جوانان در جامعه به تصویر بکشد و همین، «حکم» را به یکی از آثار برتر دو، سه دهه اخیر این فیلمساز پرآوازه تبدیل کرده است. کیمیایی سعی کرد در فیلم بعدی خود، «رئیس»، دنیایی با مختصات مشابه را به تصویر بکشد اما بههیچوجه بهاندازه «حکم» موفق نبود.
«محاکمه در خیابان»، از جنبهای فیلمی متفاوت با ساختههای قبلی کیمیایی و از طرف دیگر اثری در امتداد آنها بهشمار میرود. جهان تیرهوتار فیلم به شکست مطلق قهرمان جوانی منجر میشود که در درک سازوکار محیط پر از دروغ و دغلکاری اطراف ناتوان است. این ویژگی را هرگز در قهرمانان کیمیایی ندیده بودیم. آنها حتی وقتی کشته میشدند هم با سری بالا به مسلخ میرفتند. یکی از جملات تکرارشونده فیلمهای کیمیایی (که آن را از «رضا موتوری» و «گوزنها» تا «سرب» و «سلطان» میشنویم) این است: «دوست دارم یهجور درستوحسابی کَلَکم کنده شه». شخصیت اصلی «محاکمه در خیابان» در انتها به جایی میرسد که عملاً فریب دنیای اطراف را میخورد و اینجا است که میفهمیم کندهشدن کلک آدم بهشکلی درستوحسابی چه ارزش و اهمیتی دارد. عدهای اعتقاد دارند که حضور اصغر فرهادی بهعنوان همکار فیلمنامهنویس کیمیایی در این تغییر مسیر نقش داشته است. با این وجود نمایش دنیایی پیچیده که با الگوهای قدیمی نمیتوان وضعیت و سازوکار آن را درک کرد، در کنار نمایش آدمهایی که هنوز سعی میکنند در دل این دنیا روی اصول خود پایبند بمانند، از جمله ویژگیهایی هستند که «محاکمه در خیابان» را همراستا با آثار قبلی کیمیایی قرار میدهند.
داستان «جرم» در دهه 1350 میگذرد اما در همان زمان ساخت و نمایش فیلم این شایعه مطرح شد که فیلمنامه اولیه در زمان حال میگذشت و کیمیایی، بنا به ملاحظاتی، زمان وقوع داستان را تغییر داد تا بتواند «جرم» را بسازد. از این جنبه، «جرم» را میشود فیلمی در مورد حوادث روز و شخصیتهای اصلی را نماینده جوانانی در نظر گرفت که در زمان ساخت و اکران فیلم داشتند تلاش میکردند تا مسیر درست را پیدا کنند.
دوره سوم: دهه 1390
درحالیکه در اواخر دهه 80 چنین بهنظر میرسید که کیمیایی (البته در مسیری پر از فرازونشیب) نسبت خود را با جامعه روز پیدا کرده، در دهه 90 شاهد نوسانی دوباره در سینمای او هستیم. «متروپل» فیلمی است در ستایش سینمای گذشته و قرار است حسوحالی از آن فضا و شرایط را ایجاد کند. بنابراین شخصیتها بیش از آنکه هویت مستقلی داشته باشند، بازتابی از آدمهایی مانده در شرایط گذشته بهنظر میرسند.
در میان آثار کیمیایی در دهه 90، پررنگترین تصویر از نسل جوان را در «قاتل اهلی» میبینیم. هر چند شخصیت اصلی فیلم، سروش (با بازی پرویز پرستویی)، شخصیتی میانسال است اما، جدا از اشاره به برخی از دغدغههای فرهنگی نسل جوان که با مشکل روبهرو شده، حضور شخصیتی بهنام سیاوش مطلق (امیر جدیدی) بازتابی است از اعتماد کیمیایی به چهرههای جوانتر. سیاوش نهتنها فرزندخوانده سروش بلکه فردی مورد اعتماد نزد او است و با تمام توان در راه کمک به سروش پیش میرود.
«خون شد»، با ارجاعات فراوان و آگاهانه به «قیصر»، بهنوعی بازخوانی آن فیلم در دوران جدید بهشمار میرود و جنبه استعاریاش مهمتر از چیزی است که در ظاهر میبینیم. بنابراین هرچند با فیلمی روبهروییم که به معضلات روز میپردازد اما تصویری از نسل جوان در فیلم نمیبینیم که بتوانیم آن را بهسادگی با محیط اطراف پیوند دهیم.
آخرین ساخته کیمیایی، «خائنکشی» (که هنوز به نمایش عمومی درنیامده) هم در دهه 1330 میگذرد و ارزشهای همیشگی کیمیایی را بازتاب میدهد.
در مجموع، با نگاهی به مسیر حرکت سینمای کیمیایی در سه دهه اخیر بهنظر میرسد که نمیتوان قضاوتی قطعی در مورد حضور نسل جوان در آثارش داشت. او گاه سعی کرده تا تصویری باورپذیر از این نسل را پیش روی تماشاگر قرار دهد (و در این راه گاه موفقتر بوده و گاه به نتیجه مناسب نرسیده) و در مواردی بهطور کامل به همان الگوها و تصاویری از روابط انسانی بازگشته که در سالهای دور در سینمای او شاهد بودیم.
دو فیلم «ردپای گرگ» و «تجارت» را هماکنون میتوانید از طریق پلتفرم «فیلمنت» تماشا کنید.
نغمه دانش آشتیانی