
«خانواده فیبلمن»؛ عاشقانهای تقدیم به سینما
«خانواده فیبلمن» به کارگردانی استیون اسپیلبرگ یکی از فیلمهای موفق فصل جوایز امسال بوده است. این فیلم را میتوانید با دوبله اختصاصی از طریق این لینک در فیلمنت تماشا کنید. به بهانه موفقیتهای «خانواده فیبلمن»، مطالعه این یادداشت را در مورد این ساخته تحسینشده اسپیلبرگ پیشنهاد میکنیم.
به گزارش فیلمنت نیوز، فیلمها با اهداف متفاوتی ساخته میشوند؛ بله، درست است که بههرحال هر فیلمی باید دیده شود و بفروشد ولی ماهیت هر اثر برمیگردد به واکنشی که از تماشاگر میگیرد. مثلاً میترساندش، به خنده میاندازد یا اشکش را درمیآورد. «خانواده فیبلمن» از آن دست فیلمهایی است که ساخته شده تا دوست داشته شود و انگار در تکتک لحظات اسپیلبرگ سعی داشته مخاطبانش را بغل کند و ازشان بخواهد در تجربه شخصیاش شریک شوند. کاری که با موفقیت انجام میدهد و به سختی میتوانید در مقابلش مقاومت کنید. حتی اگر طرفدار اسپیلبرگ نیستید و همیشه با نگاهی سختگیرانه فاصله خود را با فیلمهایش حفظ کرده باشید، اینجا گیر میافتید و در برابر سادگیاش خلعسلاح میشوید.
داستان درباره پسر نوجوانی بهنام سم فیبلمن است که از کودکی سینما جادویش کرده و دنبال راهی میگردد تا وارد کار فیلمسازی شود. از طرف دیگر مثل همه بچهها باید با بحرانهای خانوادگیاش دست و پنجه نرم کند و هرچه بزرگتر میشود، به عمق بحران بیشتر پی میبرد. از جایی بهبعد، باید یاد بگیرد که بین رویاهایی که در سر دارد و واقعیت نهچندان خوشایند حاکم بر زندگیاش تعادل برقرار کند و راه خودش را برود.
نیازی به توضیح نیست که اسم شخصیت اصلی و بعضی از جزئیات به ضرورت درام عوض شده و آنچه که میبینید داستان زندگی خود اسپیلبرگ است که بعد از فقدان پدر و مادرش تصمیم گرفته تا با روایتش شاید نوعی از خوددرمانی را تجربه کند. ایدهای که بهنظر میآید جواب داده، چرا که بهغیر از خود اسپیلبرگ بسیاری از تماشاگران فیلم هم چنین فرایندی را در طول تماشا از سر میگذرانند.
بر خلاف تصور اولیه، «خانواده فیبلمن» درباره نوستالژی یا حتی عشق به سینما نیست، گرچه نوستالژی و عشق به سینما را در بالاترین سطح ممکن عرضه میکند. با اینکه زندگی شخصی خود اسپیلبرگ محور روایت است و اگر فیلمهایش را دیده باشید، کشف سرنخهای ریز و درشتی که بین سینما و سرگذشت خودش ارتباط برقرار میکند، جذاب و لذتبخش خواهد بود. ولی باز در برابر کلیت فیلم چنین چیزی نمیتواند مهم باشد.
در اصل با داستانی درباره بلوغ سروکار داریم و کنار آمدن با این مفهوم که چگونه و چه زمانی باید هویت فردی خودمان را با بیرون آمدن از زیر سایه والدین بسازیم و یاد بگیریم که قرار نیست تا آخر عمر هممسیر باشیم، البته شاید همراه بمانیم. پای بلوغ و سیر شخصی که به میان میآید، نسخه پیچیدن کار سادهای نخواهد بود و ممکن است دافعهبرانگیز هم بشود.
جوابی که اسپیلبرگ به آن رسیده حاصل عمر خودش و نمودی از همان خرد و عقل سلیمی است که در تمام فیلمهایش دنبال میکند؛ باید رویای شخصیات را باور و دنبال کنی چون مهمترین میراثی است که والدین برای ما باقی میگذارند، حتی وقتی خودشان متوجهش نباشند.کل فیلم کارکردی شبیه به همان صحنه آخر دارد؛ جاییکه سم جوان با جان فورد ملاقات میکند و حرفی که فورد بهش میزند شاید ساده و برای از سر وا کردن باشد، ولی تبدیل میشود به کلیدی برای کشف و فهم معنا.
اسپیلبرگ هم با «خانواده فیبلمن» فروتنانه نشان میدهد که فراتر از جادو یا نبوغ در روزمرگی ما، رویایی است که مثل همان نور برآمده از آپارات سینما ته ذهنمان را روشن میکند و تلاش برای رسیدن به آن باعث میشود که به تعریف تازهای از زندگی برای خودمان برسیم. آگاهانه یا ناخودآگاه، اسپیلبرگ تجربه زیستیاش را با ما به اشتراک گذاشته و با تاکید روی جزئیاتی که از خانه و خانواده فیبلمن به تصویر میکشد، قانعمان میکند که تجربه و روایتش کاملا صادقانه است.
تماشای «خانواده فیبلمن» را به سختی میشود به کسی پیشنهاد نکرد، مخصوصا در روزگاری که داشتن رویا دور از ذهن بهنظر میرسد. اگر از طرفداران سابقهدار اسپیلبرگ باشید که باید جلوی خودتان را بگیرید تا فیلم را دوست نداشته باشید، در غیر این صورت هم از دیدنش پشیمان نمیشوید.
هرچند آنچه که اسپیلبرگ در پس سادگی آخرین ساختهاش پنهان کرده، شاید دستکم گرفته شود. درست عین راهنمایی جان فورد سر پیدا کردن خط افق که از سم (استیون) جوان فیلمساز بهتری ساخته بود، «خانواده فیبلمن» به درد تماشاگرش میخورد: پیدا کردن خط افق میتواند فیلم زندگیمان را جذابتر کند.
کسری ولایی
منبع: روزنامه هفت صبح
