در این یادداشت نگاهی داریم به همکاری کارگردان افسانه ای سینمای جهان آکیرا کوروساوا و بازیگر محبوبش توشیرو میفونه و به همین بهانه نگاهی داریم به فیلم سینمایی «ریش قرمز»

به گزارش فیلم‌نت‌نیوز، بی‌شک گودزیلا و توشیرو میفونه دو غول سینمای ژاپن‌اند که بر فرهنگ جهانی تاثیر به سزایی گذاشته‌اند. غیر معمول نیست که منتقدان حضور میفونه را در صفحه نمایش با یک جانور وحشی باشکوه (Fujii) مقایسه کنند. او را مظهر کهن الگوی رونین؛ سامورایی بدون استاد نامیده‌اند. فیلم‌هایی مانند «هفت سامورایی» آکیرا کوروساوا (1954) و قاتل سامورایی کیهاچی اوکاموتو (1965)، شخصیت رونین میفونه را به تصویر می‌کشند و محدودیت‌هایی که او را درگیر می‌کند، به نتایج گاه کمیک و گاهی تراژیک منتهی می‌شود. میفونه همچنین در در سه گانه تاریخی هیروشی ایناگاکی (1954-1956) به عنوان میاموتو موساشی نماد دلیری بود. چه رونین سرکش و چه سامورایی محجوب، میفونه نقش‌هایش را با شور و هیجان زندگی می‌کند. اما اثبات همه کاره بودن او این است که که اغلب با هاله نیمه خدایی‌اش می‌تواند انسانی‌ترین نقش‌ها را به تصویر بکشد. در این مطلب می‌خواهیم نگاهی به قوی‌ترین اجرای میفونه در فیلم «ریش قرمز» آکیرا کوروساوا (1965) بیاندازیم. با پی اس ارنا همراه شوید.

 

فیلم «ریش قرمز» داستان انسان‌هایی در یک کلینیک عمومی قرن نوزدهمی است. یاسوموتو (یوزو کایاما) پزشک جوانی‌است که آرزو دارد پزشک شوگان و از نظر مالی و موقعیت اجتماعی تضمین شود. او با شرایطی فراتر از میل خود، یک کارآموز کلینیک روستایی در کوشیکاوا می‌شود.

سر پزشک آن جا کیوجو (میفونه) است که با نام مستعار آکاهیگه (ریش قرمز) از او یاد می‌شود. ریش قرمز دارای پیشینه سامورایی است، اما به نظر می‌رسد که اصلاً از از دست دادن موقعیت شخصی خود پشیمان نیست.

سلاح او یک شمشیر نیست، بلکه یک قاشق دارویی است و شجاعت او نه در جنگ (اگرچه او برای نجات یک دختر ده‌ها نفر را به زباله دان می‌اندازد)، بلکه در شفقت بیان می‌شود. با این حال، شفقت او ملایم نیست، خشن و محکم است. کارآموزی که فارغ‌التحصیل شده به یاسوموتو می‌گوید که ریش قرمز «لجباز، بی‌ملاحظه، رادیکال و مغرور است».

 

در اولین برخورد، یاسوموتو به دلیل رفتار ریش قرمز تصمیم گرفت که علیه قدرت او شورش و در اسرع وقت کلینیک را ترک کند. او دستورات ریش قرمز را زیر پا می‌گذارد و از آن سرپیچی می‌کند. یاسوموتو بعد از گرفتار شدن در یک حادثه به موقع توسط ریش قرمز نجات می‌یابد. او در حین بهبودی، قدرت شخصیت ریش قرمز را تشخیص می‌دهد و به او ایمان می‌آورد. ریش قرمز معتقد است که دانش پزشکی متعلق به همه است. او فقر را بیماری واقعی می‌داند، اما به آن به عنوان یک مشکل سیاسی نگاه نمی‌کند. از نظر او، فقر یک مشکل اخلاقیست که هم فرد وظیفه شناس و هم جامعه با آن مواجه است.

یاسوموتو با مواجهه با چندین بیمار بی‌بضاعت، که ریش قرمز به عنوان یک پدرسالار خیرخواه به آن‌ها کمک و پناه می‌دهد، جاه طلبی اولیه خود را برای یک شغل معتبر کنار می‌گذارد و انتخاب می‌کند که بماند و در کلینیک ریش قرمز کار کند. این فیلم رشد عاطفی و تحول یاسوموتو را که عمدتا توسط ریش قرمز ایجاد می‌شود، دنبال کرده و لازم به ذکر است که شخصیت‌های دیگر نیز نقش مهمی دارند. در میان آنها اوتویو، کودک 12 ساله‌ای است که توسط ریش قرمز از یک فاحشه خانه بی‌رحمانه نجات یافته است. او بیمار می‌شود و یاسوموتو سعی می‌کند او را درمان کند. کودک که از سنین پایین مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرد، از اعتماد به او سر باز می‌زند، داروهایش را مصرف نمی‌کند و یاسوموتو با عصبانیت تسلیم می‌شود. در احتمالاً احساسی‌ترین صحنه فیلم، ریش قرمز با صبر و حوصله سعی می‌کند اوتویو را به مصرف داروهایش تشویق کند. در ابتدا، او امتناع کرده اما گرمی و پشتکار ریش قرمز بر او غلبه و سرانجام کودک دارو را مصرف می‌کند.

با تماشای این صحنه، یاد یک داستان عامیانه آفریقایی افتادم. زنی که سعی می‌کرد محبت پسرخوانده سرکش خود را جلب کند، با مرد خردمندی در روستا مشورت کرده و او به زن می‌گوید که تنها در صورتی می‌تواند این مشکل را حل کند که زن سه تار مو را از یال یک شیر بسیار وحشی بکند. سرانجام او با صبر و حوصله زیاد با شیر دوست می‌شود و بعد از جلب اعتماد، مو را از یال شیر می‌کند. مرد عاقل به او می‌گوید که با صبر در نهایت بر پسرخوانده‌اش نیز پیروز می‌شود.

«ریش قرمز» با صبری دلسوزانه درس مشابهی به یاسوموتو می‌دهد. کوروساوا این معجزه را خلق می‌کند و دو فرد کاملاً متفاوت، یک کودک محروم آسیب دیده و یک مرد ممتاز اما حساس، با قدرت شفقت دگرگون می‌شوند. «ریش قرمز» به وضوح واضح ترین فیلم اومانیستی کوروساوا است که از اگزیستانسیالیسم مسیحی داستایوفسکی الهام گرفته شده است.

اگرچه میفونه شخصیت اصلی این فیلم 185 دقیقه‌ای است، اما در کمتر از یک سوم زمان نمایش فیلم ظاهر می‌شود. با این حال، حضور او در فیلم به گونه‌ای است که قدرت شخصیت او را حتی زمانی که او روی پرده نیست احساس می‌کنید. روح ریش قرمز در هر قاب وجود دارد. وقتی او نیست، آمدنش را پیش‌بینی می‌کنید و وقتی بیرون می‌رود، طعم لطیف مهربانی استوارش را می‌چشید. وقتی بیمارانش را مداوا می‌کند، گرمای او در هر حرکت بدنش نمایان می‌شود و از صفحه بیرون می‌ریزد. ریش قرمز قوی‌ترین و عمیق‌ترین نقش میفونه بود. آیا این مردی‌است که به‌عنوان رونین، مزدور و جنگجو، در بسیاری از فیلم‌های دیگرش به تنهایی ده‌ها دشمن را به باد داد؟

همچنین فیلم ریش قرمز به دلیل همکاری نهایی بعد از 16 فیلم به یاد ماندنی بین کوروساوا و میفونه معروف است. همیشه جدایی‌ها نباید دردناک باشند. چندین نظریه در مورد اینکه چرا این اتفاق افتاده وجود دارد. استوارت گالبریث (Stuart Galbraith) در کتاب «امپراطور و گرگ: زندگی و فیلم‌های آکیرا کوروساوا و توشیرو میفونه» استدلال می‌کند که نگرانی‌های تجاری ناشی از انزجار میفونه و کوروساوا از حضور هنرمند مورد علاقه‌اش در دیگر «فیلم‌های پست» (و به‌ویژه در تلویزیون) علت این جدایی بوده است. دونالد ریچی (Donald Richie)، مورخ برجسته سینمای ژاپن، در نقد کتاب گالبریث می‌افزاید: کوروساوا به انحصار طلبی افرادی که نیاز داشت و کنار گذاشتن آن‌هایی که به آن نیاز نداشت مشهور بود. این مشاهدات به احتمال زیاد واقعی هستند.

در مستند Mifune: The Last Samurai (استیون اوکازاکی، 2015)، مارتین اسکورسیزی پیشنهاد می‌کند که در چنین همکاری‌هایی، نقطه‌ای وجود دارد که هنرمندان از یکدیگر استفاده و سپس با عشق و احترام راه خود را از هم جدا می‌کنند. وجود چنین احساساتی بین آن دو حتی پس از جدایی از چندین اظهارات میفونه در مورد کوروساوا و از پرتره کوروساوا از میفونه در زندگی نامه خود مشهود است.

کوروساوا می‌گوید که در فیلم‌هایش دوست دارد با شخصیت‌های شکل‌نشده کار کند، زیرا سفر آن‌ها به سوی کمال را از نقطه‌نظر هنری بسیار جالب می‌داند. در هر همکاری سینمایی با میفونه، از فیلم «فرشته مست» (1948) تا فیلم «بالا و پایین» (1963)، همیشه تغییر یا رشدی در شخصیت میفونه وجود داشته ولی با این حال، در «ریش قرمز»، شخصیت میفونه در حال حاضر به طور کامل شکل گرفته و به کمال رسیده است. شخصیت‌های دیگر اطرافش به خاطر او رشد و تغییر می کنند. ریش قرمز در هیچ سفری نیست. او مقصد است! بین کوروساوا و میفونه، ریش قرمز نقطه اوج مناسبی از یک رابطه هنریست و هیچ یک از این دو نفر نمی‌توانست چیزی بیشتر به دیگری بدهد.

 

منبع: پی اس ارنا

نویسنده: فاطمه عاشقی